سرگذشت دختر فراری!
تاریخ انتشار: ۱ آبان ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۲۴۹۲۱۲
به هیچ وجه نمی خواستم زندگی و آینده من نیز مانند مادرم باشد. از این زندگی آشفته رنج می بردم و تحمل دیدن صحنه های زورگویی های پدرم را نداشتم به همین دلیل تصمیم گرفتم که ...
به گزارش خراسان، این ها بخشی از اظهارات دختر 15 ساله ای است که پس از فرار از منزل توسط نیروهای انتظامی در یکی از پارک های مشهد شناسایی و به کلانتری هدایت شده بود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
این دختر نوجوان درباره ماجرای فرارش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: آخرین فرزند یک خانواده 5 نفره هستم اما وقتی کلمه خانواده را بر زبان می رانم ناخودآگاه خنده ام می گیرد چرا که هیچ گاه معنای واقعی خانواده را نفهمیدم و هیچ مهر و عاطفه ای را در مکانی احساس نکردم که نام خانواده را یدک می کشد.
پدرم مردی معتاد و بیکار است که فقط مهارت زورگویی و کتک کاری دارد. مادرم نیز برای آن که پدرم خماری نکشد از صبح تا شب در خانه های مردم کارگری می کند تا شب هنگام با دست پر به منزل بازگردد وگرنه باید مشت و لگدهای پدرم را تحمل کند. هنوز نمی فهمم چرا مادرم از او طلاق نگرفت و به این زندگی خفت بار ادامه داد شاید هم هیچ چاره ای جز تحمل این شرایط نداشت چراکه خودش نیز در خانوادهای آشفته و نابسامان رشد کرده بود.
در این شرایط من هم از زمانی که به خاطر دارم مدام به دنبال خرید مواد مخدر از ساقی محله بودم تا پدرم از پای بساطش تکان نخورد با وجود این همواره شاهد کتک کاری های پدرم بودم که با بی رحمی مادرم را کتک می زد یا به خاطر خماری سردر گریبان فرو می برد و با کسی کاری نداشت.
اگرچه در مقطع راهنمایی تحصیل می کردم اما افکارم به هم ریخته بود و از درس و مدرسه چیزی نمی فهمیدم. خواهر و برادرم نیز به فکر زندگی خودشان بودند و کاری به پدر و مادرم نداشتند در واقع من آن ها را نمی دیدم.در این اوضاع آشفته یک روز به مدرسه می رفتم و چند روز غیبت می کردم اما کسی از من نمی پرسید که چرا امروز به مدرسه نرفتم از طرف دیگر نیز وضعیت مالی پدرم به گونه ای نبود که من به راحتی بتوانم ادامه تحصیل بدهم. کار به جایی رسید که دیگر از این وضعیت خسته شدم.
نمی خواستم آینده و سرنوشت من نیز مانند مادرم شود. فکر می کردم اگر از خانه فرار کنم آینده ام بهتر می شود این بود که تصمیم به فرار از خانه گرفتم البته قبل از من خواهرم نیز چند سال قبل از خانه فرار کرد و به مکان نامعلومی رفت به طوری که تاکنون هیچ کسی از او خبری ندارد من هم از یک ماه قبل در پارک ها و خیابان ها سرگردان هستم تا این که ماموران انتظامی در پارک به من مشکوک شدند و مرا به کلانتری انتقال دادند ولی خوب می دانم که باز هم کسی به سراغم نمی آید و هیچ کسی نگرانم نمی شود مگر آن که پدرم کسی را برای کتک زدن پیدا نکند آن گاه به یاد من بیفتد و ...
این دختر نوجوان وقتی از طریق مشاور کلانتری در جریان سرگذشت تلخ دختران فراری دیگر قرار گرفت که چگونه در دام باندهای فساد و خلافکاری گرفتار شده اند و زندگی و آینده خود را به تباهی کشانده اند چشمانش را به سنگ فرش های اتاق مددکاری دوخت و در اندیشه های خود غرق شد ...
در همین حال با دستور سرهنگ ابراهیم خواجه پور (رئیس کلانتری آبکوه) اقدامات مشاوره ای و روان شناختی با دعوت از پدر و مادر این دختر نوجوان در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.
منبع: تابناک
کلیدواژه: مهسا امینی صولت مرتضوی آتش سوزی زندان اوین الناز رکابی اسرا پناهی سرگذشت دختر فراری مهسا امینی صولت مرتضوی آتش سوزی زندان اوین الناز رکابی اسرا پناهی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tabnak.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تابناک» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۲۴۹۲۱۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
معلمی که برای نسل جوان جاذبه داشت
ایسنا/همدان دختر مرحوم دکتر سیدمرتضی هزاوهای با تأکید بر اینکه پدرم گوش شنوای همه بود، گفت: مرحوم هزاوهای تعامل با جوانان را خوب بلد بود به طوریکه گوش شنوای همه بود و بسیاری از جوانان با او مشورت و درددل میکردند.
محیا سادات هزاوهای در گفتوگو با ایسنا، با اشاره به رفاقت خود با پدرش اظهار کرد: بُعد رفاقت ما بیشتر از رابطه پدر و دختری بود به گونهایکه جزئیات اتفاقات روزمره را برای هم تعریف میکردیم.
وی با تأکید بر اینکه در محیط خانواده حضور پدرم پر از عشق و زندگی بود، خاطرنشان کرد: حتی دوران بیماری هم نتوانست انرژی و ابراز احساسات پدرم را بگیرد و با تمام نواتوانی باز هم محبت و عشق خود را نشان میداد.
هزاوهای با اشاره به دلنوشته پدرش افزود: زمانیکه کنکور داشتم پدرم برایم دلنوشتهای نوشته بود که آن را با آیهای از قرآن شروع کرده بود «عذرخواهی میکنم که به علت مشغله جز دعا توشهای برایت ندارم. تو فراتر از آنی که من میخواهم و درست آنی که خدا میخواهد.» و تعابیر عاطفی بسیار قوی در نوشتههایش بکار برده بود.
وی با بیان اینکه مرحوم هزاوهای جاذبهای برای نسل جوان داشت، تصریح کرد: رابطه بین پدرم و جوانان اقوام و دانشجویانش بسیار زیاد بود و برخی از جوانان فامیل که با پدر و مادر خود راحت نبودند، از طریق پدرم مسائل و خواستههای خود را با خانوادههایشان مطرح میکردند.
دختر مرحوم هزاوهای تابآوری و انعطافپذیری در مقابل نظرات مخالف را یکی از ویژگیهای ممتاز پدر دانست و یادآور شد: پدر حتی اگر در زمینهای صاحبنظر بود در جمعی که مخالف نظرش بود، برآشفته نمیشد و با آرامش و صبوری صحبت میکرد ضمن اینکه نظرات مخالف رابطهاش را تحتتأثیر قرار نمیداد.
وی با بیان اینکه همیشه پدر به بنده مشورت میداد و در بحث ازدواج نخستین مشاورم او بود، اظهار کرد: پدر همیشه در امر ازدواج بنده سختگیری داشت اما در موردی که یکی از همکارانش معرفی کرده بود، سختگیری نکرد، انگار به او الهام شده بود.
هزاوهای با اشاره به اینکه دو ماه بعد از عقدم پدر از دنیا رفت، ادامه داد: پدر در مسائل مادی و مهریه صحبت نکرد و فقط یک جمله به همسرم گفت و آن این بود «دخترم امانت حضرت زهراست، اگر امانتدار خوبی هستی، بسمالله».
وی با تأکید بر اینکه پدر بدون حساب و کتاب و بدون توقع به دیگران کمک میکرد، یادآور شد: پدر هیچ انتظاری از طرف مقابل نداشت و همیشه بدون انتظار به دیگران کمک میکرد و همواره به دنبال این بود که به انحاء مختلف دل دیگران را به دست بیاورد.
دختر مرحوم هزاوهای با بیان اینکه پدرم مشمول لطف الهی بوده و هست، گفت: پدرم همیشه خیرخواه مردم بود و به همین علت مشمول لطف الهی بوده و هست. همیشه اگر کسی نیاز به کمک داشت هر کمکی که از دستش برمیآمد دریغ نمیکرد.
به گزارش ایسنا، دکتر سیدمرتضی هزاوهای، عضو هیأت علمی گروه علوم سیاسی و یکی از پژوهشگران و اساتید مطرح دانشگاه بوعلیسینا در سال ۱۳۴۰ در خانوادهای مذهبی و روحانی در شهر همدان متولد شد. او پس از سالها تدریس در دانشگاه بوعلیسینا در سال ۹۲ با بیماری مواجه شد و در اردیبهشت سال ۹۹ به علت بیماری درگذشت.
انتهای پیام